در جستجوی صلح



چند تن از دوستان فرهیخته و نازنین ام در خصوص یادداشتی که با موضوع اعتراض به تعطیلی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نگاشته بودم، نقطه نظرات و انتقاداتی داشتند. برخی از چرایی انتساب این حرکت به تفکر اخباریگری و انجمن حجتیه پرسیده بودند و اینکه با چه مستندی این ادعا مطرح شده است و گروه بیشتری به این انتقاد داشتند که چرا نقش حلقه‌ی شیرازی و اصطلاحا جریان شیعه انگلیسی را نادیده گرفته ام. این دوستان محکم و قاطع بر این باورند که این دست حرکتها توسط حلقه شیرازی و مشخصا جریان شیعه انگلیسی و برای بدنام کردن تشیع و نظام جمهوری اسلامی راهبری و هدایت می شود و بایستی در پس این حرکتها نقش سرویس های جاسوسی کشورهای خارجی را جستجو کرد.

به دوستان گروه دوم عرض کردم که اساسا جریانی چون حلقه شیرازی و یا همان شیعه انگلیسی توانایی سازماندهی و ایجاد چنین حرکتهایی را ندارند و اطلاق عنوان شیعه انگلیسی به این نوع از حرکتهایِ خلافِ قرائت حاکم تنها پوششی است برای فرار از پاسخگویی متولیان امر و تگذاران این عرصه. چه آنکه در غیر اینصورت سیستم عریض و طویل حوزه و نهادهای مذهبی حاکمیتی با آن ردیف بودجه های متنوع و متعدد و پنهان و آشکار در جایگاه متهم قرار می گیرند و ناگزیر از پاسخگویی خواهند بود و لذا بهترین راه برای تبرئه خود و فرار از پاسخگویی را انتساب این نوع حرکتها به خارج از کشور می دانند.

در خصوص دوستان گروه نخست هم عرض کردم که در صورتی که قرار باشد طابق النعل بالنعل و بصورت مصداقی هریک از این حرکتها را بررسی و نشانه گذاری کنیم ایراد شما وارد است. اما من بیشتر با یک رویکرد کلی این مساله را پردازش کرده و خاطر نشان کردم که تفکر اخباریگری و رویکرد جریان حجتیه ای که برآمده از همان تفکر است، میوه ای جز این به ما نخواهد داد. نمیتوان و نباید این نوع حرکتها را برآمده‌ی صرف از احساسات یک عده از مردم عادی تلقی کرد که چنین تلقی‌ای اگر نگوییم غلط، که حتما ساده انگارانه خواهد بود.

باور من اینست که اخباریگری در قالب های مختلف اعم از حجتیه ای که در حال تقیه باشد و اخباری مسلکی که در لباس یک اصولی - بر همان مشی تقیه - در حال فعالیت است، با سرعتی قابل توجه در حال گسترش و پیشرفت است.

واقعیت اینست که در حلقه های نزدیک بسیاری از مراجع و بزرگان حوزوی که خود را در شمار اصولیین میپندارند، هستند سربازان مجاهد و تلاشگری که با جان و دل در مسیر اعتلای تفکر اخباریگری به زعم خود جهاد و مبارزه می کنند.

وقایع رخ داده در قم و مشهد بدون تردید شاخ و شانه کشیدن همین جریان قدرت گرفته ایست که در طی سالهای زعامت آیت الله ای به دلایل مختلف -درست یا نادرست- با ایشان به مماشات رفتار شد و فارغ از نوع و نحوه مواجهه حاکمیت با ایشان درخصوص رخداد اخیر؛ باید پذیرفت که اینان بیش از گذشته و پیش از دیگران پیام خود را بطور جدی به حاکمیت منتقل کرده اند.

در خصوص نفوذ و گسترش اخباریگری به نظرم این نفوذ را باید در دو حوزه ببینیم. اول حوزه فردی و دیگر اجتماعی. در حوزه فردی از قدیم الایام اخباریگری حضور قدرتمندی داشته و همچنان دارد. نوع نگاه و نگرش مردم به مسایل مختلف دین و دینداری برآمده از رویکردی اخباریست تا اصولی. اساسا دین عامه بیشتر معطوف به اخباریات است نه در اسلام که در اکثریت قریب به اتفاق ادیان‌.

تلاشهای صورت گرفته توسط مراجع و نهادهای علمی هم نه تنها نتوانسته تغییر بنیادینی را پدید آورد بلکه به دلایل مختلف و متعدد از جمله مصلحت اندیشی های بی شمار، در بسیاری موارد با سکوت و همراهی ضمنی مراجع و بزرگان مذهب تشیع همراه بوده است.

اما درحوزه اجتماعی داستان کاملا متفاوت است. اینگونه میتوان گفت که در بعد از انقلاب ظاهرا امام خمینی اجازه حضور این جریان را در مراتب بالای حاکمیت نداد. نه تنها به ایشان بهایی نداد، بلکه آنها را به نوعی طرد کرد. 

در دوران پس از امام به دلایل ی و اجتماعی و غیره شرایط کمی فرق کرد. این جریان در دوران امام خمینی با گوشه نشینی و پرهیز از ورود به عرصه های مختلف، خود را بازسازی و آماده ورود به عرصه های اجتماعی کردند. این جریان اندک اندک نفوذ خود را گسترش داد و به نظر بنده -که احتمالا از نظر خیلی ها نادرست تلقی شود - سالهای اولیه پس از رحلت امام و آن دورانی که در محافل حوزوی بر سر مساله مرجعیت آیت الله ای بحث و جدل درگرفته بود، این جریان هوشمندانه عمل کرد، وارد میدان شد، امتیاز داد، امتیاز گرفت و جای پای خودش را محکم کرد. از همان زمان به بعد دوران جدیدی در تاریخ اخباریگری شروع شده و همچنان روز به روز قوی تر و پرنفوذ تر از قبل در حال قدرت نمایی و عرض اندام است. 

ما بعد از انقلاب و بویژه در سه دهه اخیر به لطف دلمشغولی های فراوان حاکمیت و غفلتش؛ در حوزه های علمیه الی ماشاءالله ملامحمد امین های استرآبادی تربیت کردیم و دریغ از وحید بهبهانی ها که اگر هم هستند به جهت حفظ عِرض و جانشان گویی کنج عافیت گزیده و تقیه را پیشه ساخته اند.

حقیقت تلخ اینست که بواسطه نبود آزاد اندیشی واقعی در حوزه ها و محافل علمی و فکری کشور، جریانات اینچنینی برای بقا و دوام خود ناگزیرند در شکل ها و قالب های دیگری به حیات خود ادامه دهند.

همین منکوب کردن ها، به رسمیت نشناختن ها، به حاشیه راندن ها و ندادن فرصت حضور آزادانه در محافل مختلف علمی و فکری، ایشان را به تغییر استراتژی ناگزیر کرد و نتیجه این شد که بسیاری از مهره های این جریانها در نهادهای مختلف حاکمیتی جای پای خود را باز کرده و حضور خویش را تثبیت کنند؛ از مجمع تشخیص مصلحت نظام تا مجلس شورای اسلامی، از شورای نگهبان تا شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دولت تا مجموعه های تحت نظر رهبری.

راه چاره نه در برخوردهای حذفی و انکار اینها بلکه باز کردن راه برای حضورشان در محافل علمی است تا با نقد و بررسی آراء و نظراتشان حقیقت بر همگان روشن شود. حاکم شدن فضای نقد و آزاد اندیشی واقعی می تواند نجات بخش جامعه شیعه باشد؛ تبختر، تفرعن و خود بزرگ بینی بایستی از محافل حوزوی و علمی تشیع رخت بر بندد و باب گفتگو و نقد سازنده بطور عینی، حقیقی و غیر دستوری باز شود. در اینصورت است که می توان به پاکیزه و پیراسته شدن منظومه بزرگ تشیع امیدوارتر بود و رویکرد رهایی بخش الهیات شیعی را جدی تر دید.


این صدایِ رسایِ ناقوس اخباریگری است در دل شهری که در چهار دهه اخیر داعیه دار تفکر عقلانیت شیعی در جهان اسلام بوده است؛ ادعایی البته بزرگ، شگرف و حیرت انگیز.

این نهیبِ پیروزمندانه‌ی تفکر حجتیه است بر سر همه‌ی بزرگان دینی که بر خلاف اسلاف خویش،با گوشه نشینی و عافیت طلبی راه را بر رشد و توسعه این تفکر باز گذاشته اند.این تازه آغازِ یک راه است.

تفکر اخباریگری به پرچمداری جریان حجتیه در سالهای نخست انقلاب که با نهیب تند امام خمینی به گوشه ای خزید، با سازماندهی و بازشناسی موقعیت و جایگاه خود، هوشمندانه درصدد توسعه و نفوذ برآمد و از غفلت حاکمیتِ برآمده از فقه اصولی نهایت بهره را برد.

واقعیت تلخ اینکه نه در دوران رهبری امام خمینی و نه در دوران جانشین او، این جریان هیچ گاه حذف نشد، بلکه با درایت و زیرکی در لایه های مختلف حاکمیت و مراکز علمی و فرهنگی و حتی امنیتی نفوذ کرد و اینک در آغازِ دهه پنجم انقلاب با فریاد بلندِ هل مِن مبارز، آماده ورود به جنگ قدرت است.

مماشات حاکمیت و بزرگانِ حوزه بویژه در سه دهه اخیر با این جریان، کار را به جایی رسانده است که اینک نمایندگان این تفکر در مراکز مهم تصمیم سازی و تصمیم گیری کشور نفوذ کرده و با پشتوانه سازمان بزرگ و تقریبا قدرتمند خود صاحب کرسی شده اند.

شوربختانه تلاش منسجم و مستمر این گروه در حوزه های مختلف اعم از تقنینی، قضایی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ی و حتی امنیتی در حال به ثمر نشستن است و دیری نخواهد پایید که این آرامش و س به طوفانی سهمگین و ویرانگر بدل شود.

هرچند این جریان بسیار امیدوار است تا ایران را به گروگان خود درآورده و تقاص سالها سرکوب و گوشه گیری اجباری را از حاکمیت بگیرد، اما در قبال مردمانش کاری از پیش نخواهد برد؛ چرا که این مردمان در آستانه‌ی یک رنسانسِ بزرگ فکری و عقیدتی قرار گرفته اند؛ می توان امید داشت که در دوران پساکرونا سهم عقلانیت در دین باوری و دین ورزی عامه بیشتر از قبل گردیده و از اینرو این نوع حرکتها، اعتراضها، تفسیرها و تبیین ها می تواند امری مبارک و خجسته باشد. از این منظر بایستی این حرکتها را بر همه‌ی آنانی که دغدغه‌ی عقلانیت و تفکر انتقادی در حوزه‌ی دین و دینداری عامه دارند تبریک گفت. مبارکمان باشد.


قم به عنوان خاستگاه سنتی ت شیعه و حوزه علمیه آن به عنوان بزرگترین مرکز علمی تشیع در ایران، از گذشته تاکنون نقشی پررنگ و تاثیرگذار در تحولات ی و اجتماعی کشور داشته است. این نقش و اثرگذاری به ویژه پس از مشروطه بسیار پررنگ تر و برجسته تر بوده بطوری که کمتر تحول ی و اجتماعی در سده اخیر ایران را می توان سراغ داشت که ردپای قم در آن دیده نشود.

در نیم قرن اخیر و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، قم مرکز فرماندهی گروههای مذهبی و جریانات دینی در سراسر کشور بود و البته پس از آن نیز این نقش تاکنون حفظ شده است. اقامت سنتی مراجع شیعه چه قبل و چه بعد از انقلاب باعث گردیده تا مراکز قدرت و تصمیم گیری در کشور به ویژه پس از انقلاب اسلامی، همواره تعاملات خود را با این گروه حفظ و در برنامه ها و اقدامات خود نقطه نظرات ایشان را نیز مورد ملاحظه قرار دهند.

درخصوص رابطه مرجعیت با مردم و با حکومت باید دو مقطع زمانی را از هم تفکیک کرد؛ در دوران پیش از انقلاب هرچه ارتباط مراجع با حکومت ها کمرنگ تر و غیر علنی تر بود، رابطه آنها با مردم نزدیکتر و تنگاتنگ تر و بالعکس کسانی که ارتباط نزدیکتر و علنی تری با حکومت داشتند از نظر مقبولیت در میان مردم جایگاه نازلتری داشتند. به دیگر بیان از نظر تاریخی مردم بیشتر متمایل به تلقی جدایی دین از ت به معنای عدم مداخله دین در ت و بالعکس بودند و غالب مراجع دینی نیز با پرهیز از ورود به حوزه های ی، ضمن حفظ شأن و جایگاه دینی و مذهبی خود، توانستند درخت دینداری عامه را فربه تر و تنومندتر از پیش نمایند و به نظر می رسد همین پرهیز تاریخی از ورود به عرصه ت به آنها قداستی خاص بخشید و به عنوان منبعی موثق و مورد رجوع عامه مردم قرار داد.

دوری مراجع و نهادهای سنتی مذهبی از حاکمیت در پیش از انقلاب اسلامی این فایده را داشت که در برهه هایی که مردم شاهد ضعف و ناکارآمدی دولت ها و حاکمیت بودند، از طرف مردم هیچ تقصیری متوجه نهاد دین نمی شد و در باور و ذهنیت تاریخی عامه، راه دین و ت جدا بود و هر کدام مسئول تحولات و رخدادهای پیش آمده در حوزه خود بودند.

پس از انقلاب اسلامی اما داستان تغییر کرد، در اواخر دهه 40 و سالهای ابتدایی دهه 50 تعداد قابل توجهی از مراجع و علمای دینی بطور علنی وارد مبارزه ی با حاکمیت شدند و همین همراهی مراجع و علمای سنتی با انقلابیون، مردم را نیز که تا آن روز اعتمادی سنگین به این گروه داشتند به صحنه مبارزه آورد و معادلات را عوض کرد.

پس از پیروزی انقلاب رابطه مراجع با حاکمیت و مردم از شکل گذشته خارج شد و مراجع و علمای دینی در جایگاه حامیان و تاییدکنندگان حکومت و حاکمیت نیز قرار گرفتند و معدود صداهای مخالفی که در میان این گروه درخصوص انقلاب و حاکمیت وجود داشت خاموش شد.

ورود علنی و آشکار مراجع و علمای دینی به عرصه ت و حکومتداری شاید بزرگترین قمار ت شیعه در طول تاریخ بود که درصورت موفقیت می توانست نقطه عطفی در تاریخ تحولات شیعه قلمداد شود و درصورت شکست نیز می توانست تشیع را وارد بحرانهای خودساخته و نابودگر نماید. در همان سالهای ابتدایی انقلاب نیز عده ای در گوشه و کنار مخالفت خود را با حضور علما و ون دینی در ساختار حکومت اعلام می کردند که البته این اعتراضات راه به جایی نبرد و وعده هایی که در ابتدای نهضت درخصوص عدم ورود ون به حکومت داده شده بود نیز محقق نشد.

در دهه نخست انقلاب که کشور درگیر ناآرامی ها و سپس جنگ تحمیلی شد، تمرکز حاکمیت و مردم نیز بر حفاظت و پاسداری از میهن بود و مراجع و علمای شیعه نیز در سراسر کشور برضرورت مشارکت همگانی در جنگ علیه اشغالگران توصیه و تاکید داشتند و به همین ترتیب در این دوره شاهد همراهی تام و تمام مراجع و علما با حاکمیت هستیم.

دوران پس از جنگ که از آن با عنوان دوران سازندگی یاد می شود، آغاز دورانی بود که فشارهای اقتصادی و مشکلات معیشتی بیش از گذشته بروز و ظهور پیدا کرد و نیز درهمین دوره بود که نخستین جرقه های انشقاق در قم زده شد. داستان آیت الله منتظری و حوادث مربوط به او شوکی بزرگ بر جریان مرجعیت شیعه در قم وارد کرد. پس از این اتفاق برخی از علما و مراجع در همراهی بی چون و چرا با حاکمیت دچار تردید شدند و مشی و روشی محتاطانه را در پیش گرفتند. البته این گروه هیچ گاه بطور جدی و علنی وارد حوزه نقد حاکمیت و اعتراض به آن نشدند اما با اعتزال و گوشه گیری، از ورود به مناسبات ی پرهیز کرده و به نوعی وارد دوران تقیه شدند.

با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی، مطالبات مردم از حاکمیت بسیار گسترش یافت و ناکارآمدی در بخش های مختلف اجرایی بیش از پیش مشهود شد. همین ناکارآمدی ها اندک اندک تاثیرات منفی خود را بر روی ذهنیت مردم نسبت به نحوه حکمرانی و مملکت داری حاکمان آغاز کرد.همانگونه که گفته شد همزمان با دوران سازندگی فشارهای اقتصادی بر مردم بیشتر شد و نیتی های اجتماعی به دلیل نابسامانیهای اقتصادی نیز شکل گرفت.

از دوران پس از جنگ تاکنون غالب مراجع و علمای دینی بدون توجه به تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی در لایه های زیرین جامعه، اقدامات خود را بیشتر معطوف به مسایل و مباحث ی آن هم در جهت تایید حکمرانان کشور و حاکمیت کرده و از نظر الهیات اجتماعی به شدت کم کار بوده اند. همین بی اعتنایی ها به ویژه درخصوص اوضاع معیشتی جامعه و مردم و نابسامانیهای موجود در کشور، ذهنیت مردم را نسبت به جریان سنتی مرجعیت درگیر تحول کرد. مردمی که زیر فشارهای سنگین اقتصادی، رفاه و معیشت آنها مورد تهدید قرار گرفته بود، خود را به نوعی بی پناه یافته و تنها شاهد موضعگیری های لسانی مراجع شیعه آن هم در حد توصیه و سفارش به دولتمردان برای توجه به وضعیت معیشت و رفاه مردم می دیدند.

سکوت و همراهی مراجع و علمای دینی درقبال تهدیدات رفاهی و معیشتی مردم که جامعه را در می نوردید باعث رواج نگاه تردید آمیزی به این قشر گردید و این تلقی را که ت سنتی بواسطه امتزاج با ت و حاکمیت، دیگر واجد آن پایگاه مردمی گذشته نیست را گسترش داد.

در سالهای پس از انقلاب و به ویژه در دهه اخیر، تشکیلات وابسته به مرجعیت شیعه بطور چشمگیری گسترش یافت و نتیجه آن وابستگی بیش از پیش این نهاد مقدس به حاکمیت و دولتها گردید. همین وابستگی ها به ویژه در بخش مالی برای تشکیلات پیرامونی شاید مهمترین دلیل سکوت و همراهی مراجع با حاکمیت و دوری از مردم است که متاسفانه در این سالها این روند سرعت بیشتری به خود گرفته است. گذشته از این، تدوین و اجرای نظامنامه ای درخصوص شناسایی،تعیین و معرفی مراجع جدید نیز شائبه ی حکومتی شدن نهاد مرجعیت را پیش کشیده است.

گویی مرجعیت شیعه در این سالها ـ و شاید بالاجبارـ استقلال هویتی خود را از دست داده و در مقایسه با 50 سال پیش دچار تنزل رتبه اجتماعی گردیده است. در خوش بینانه ترین حالت می توان گفت که مرجعیت شیعه در قم، به ویژه در دو دهه گذشته،خود را وارد دوران تقیه کرده است. اینکه این تقیه تا چه حد درست، به جا و قابل دفاع باشد و یا اینکه چه فواید و یا تبعاتی برای کیان تشیع در پی خواهد داشت را، تاریخ برای ما روایت خواهد کرد.


که در سفر استانی اش به یزد و کرمان به شکلی غافلگیرانه توپخانه را علیه مخالفان و منتقدانش فعال کرده بود، فکرش را هم نمی کرد که در مخالفت با او چنان اجماع نانوشته ای شکل بگیرد که نه فقط خودش که کل دولتش را به چالش بکشاند.واکنش های سخت از سمت لایه های مختلف قدرت چنان شوک بزرگی به او وارد کرد که تمام معادلاتش را بهم ریخت و او مستاصل به دنبال راهی بود تا خود و دولت خسته اش را نجات دهد. دولتی که اینک با سنگین ترین و سخت ترین و از قضا منسجم ترین مواجهه ی گسترده مخالفان و منتقدانش از سال 92 تاکنون مواجه شده بود به ناچار باید موضوع و بهانه ای پیدا می کرد تا زمین بازی را به نفع خودش تغییر دهد و برای این کار یک راه بیشتر نداشت و آن انفجار عمومی از طریق اعلام قیمت جدید بنزین بود؛ اقدامی که قبلا در شورای هماهنگی قوا مصوبه اش را گرفته  و در زیر عبای خود داشت.

اقدام و اتاق فکر امنیتی اش در اعلام ناگهانی نرخ جدید بنزین ـ علیرغم تکذیب های مکرر وزیر و سخنگوی دولتش در روزهای قبل ـ را می توان به مثابه یک کودتا دانست، کودتایی که امنیتی ترین رئیس جمهور ایران با درگیر کردن مقام رهبری هزینه آن را برای حاکمیت بسیار بالابرد. درواقع او با این کار از رهبری انتقام گرفت چرا که  تصور می کرد بخش قابل توجهی ازهجمه های مخالفان و منتقدانش با چراغ سبز ایشان انجام می گیرد.

جدای از رهبری، شاید بتوان فوری ترین نتیجه این کودتا را متوجه قوه قضاییه و سید ابراهیم رییسی دانست؛ او که در ماههای اخیر با اقدامات سنگین و اعتمادآفرین خود در میان مردم و افکار عمومی به پرچمدار مبارزه با فساد و پیشگام جریانی بدل شده بود که اندک اندک اعتماد مخدوش مردم به حاکمیت را در مسیر ترمیم جلو می برد به ناگاه میدان را به بازیگران امنیتی رییس جمهور واگذار کرد.

تیم آقای رییس جمهور با برنامه ریزی دقیق و حساب شده و با کمک رسانه های دراختیار، ضمن فضاسازی لازم از همان ساعات اولیه اعلام نرخ جدید بنزین، بر نقش شورای هماهنگی قوا و موافقت روسای قوای دیگر با این مصوبه تاکید و تصریح کردند. همین جریان سازی امنیتی ـ رسانه ای کار خودش را کرد و افکار عمومی که تا همین دیروز با امیدواری اقدامات و تلاشهای سید ابراهیم رییسی را نظاره می کرد به یکباره علامت سوال و تعجبی بزرگ در پیش نامش نهاد.

مشاوران امنیتی به خوبی از ضعف حلقه مشاوران ابراهیم رییسی آگاه بودند و او را به باتلاقی کشاندند که به مراتب دهشتناک تر،کشنده تر و نابودکننده تر از باتلاق تتلو بود.

همین مشاوران گذشته از رییسی، در پازل حساب شده خود به خوبی نزدیکان و اطرافیان رهبری را نبز با خود همراه کردند به نحوی که قبل از بلند شدن فریادهای اعتراض جامعه نخبگان و یون درون نظام، ایشان صبح یکشنبه در جلسه درس خارج فقه خود به گونه ای سخن گفته و از تصمیم سران قوا حمایت کردند که جامعه نخبگانی منتقد در شوک موضعگیری ایشان قرار گرفتند. این موضعگیری محصول لابی همان هسته مشاوران امنیتی با مجموعه بیت بود که هرچند رهبری از نقطه نظر امنیتی ناگزیر از اتخاذ چنین موضعی بود اما در کل قابل دفاع نبود. برنده ی این موضعگیری پیش و بیش از دیگران بود که با کمک اتاق فکرش به خوبی رهبری را هم به میدان کشانید و برای او هزینه ای سنگین ساخت.

با یک تیر چند نشان زد، هم رهبری را متحمل هزینه ای بسیار سنگین کرد ـ که البته این خود نتیجه ضعف حلقه مشاوران ایشان و فقدان مشاوران دلسوز،آگاه،شجاع،جسور و با تدبیر در اطراف رهبری و بیت ایشان است ـ و هم توانست جریان اعتماد عمومی مردم به قوه قضاییه و به تبع آن حاکمیت را که در حال شکل گیری و ترمیم بود به چالش بکشد و هم تا حدی تاوان برخورد با نزدیکانش را از سید ابراهیم رییسی بگیرد و هم تلاش کند تا در بازی باخته ی جریانات درون خبرگانی» برای فردای پس از آیت الله ای عرض اندام کرده باشد. خلاصه اینکه این اقدام کودتایی علیه سه جایگاه بود: مردم،رهبری،رییسی.

بدون تردید نظام جمهوری اسلامی سالهای سال هزینه و تاوان این کودتا را خواهد پرداخت و هرچند افکار عمومی امیدوار به محاکمه نیست، اما تاریخ» او و ژنرالهایش را محاکمه خواهد کرد.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها